تحرک و ورزش کودکان:
فرهاد نه سالش است. او عاشق هله هوله و شیرینی است.همینکه چشمش به خوراکیهای رنگارنگ میوفتد دلش ضعف میرود و نمی تواند جلوی خودش را بگیرد. در انجام کارها تنبلی میکند و از ورزش و کارهای بدنی بیزار است! در مدرسه زنگهای ورزش خیلی طولانی و سخت برایش میگذرند . او همیشه با بهانه های مختلف از انجام حرکات نرمشی و هر نوع تحرک در میرود و با ورزش رابطه ی خوبی ندارد!
متاسفانه به حرف مامان و بابا که او را به مصرف میوه و سبزیجات تازه و داشتن تحرک بدنی و همچنین انتخاب یک رشته ورزشی مناسب و شرکت در فعالیت های بدنی تشویق میکنند گوش نمی دهد!
در عوض مهرداد پسر همسایه که در واحد رویروی آنها زندگی میکند مدام دنبال ورزش و جنب و جوش هست. او همینکه وقت آزاد داشته باشد با دوستانش بدمینتون بازی میکند یا با دوچرخه مشغول دور زدن است یا با یک توپ مشغول بازی و ورزش میشود. مهرداد برعکس فرهاد همیشه خندان و سرشار از انرژی است.او میخواهد در آینده یک ورزشکار حرفه ای شود.
گامی دامی تنبل:
گامی دامی دوست گامبیتی فرهاد است. او هم مثل فرهاد بی تحرک است و کمی هم اضافه وزن دارد ولی از روزی که فهمیده اگر ورزش نکند ممکن است سلامتی خود را به خطر بیاندازد نگران شده و توی دلش مدام فرهاد و مهرداد را با هم مقایسه میکند.هر وقت گامی دامی سعی میکند با فرهاد درباره ورزش و داشتن تحرک حرفی بزند او بحث را عوض میکند و موضوع را جدی نمی گیرد.
گامی دامی همش منتظراست فرهاد به خودش بیاید و تغییری در رفتارش ایجاد کند و یک بار هم که شده پیشنهاد رفتن به پارک و شرکت در ورزشهای دسته جمعی یا حتی رفتن به پیاده روی را قبول کند ولی گوش فرهاد بدهکار نبود که نبود.
روزها سپری می شدند و گامی دامی با مهرداد هر روز یک ساعتی را به انجام ورزش و نرمش اختصاص میدادند طوری که اضافه وزن گامی دامی رو به بهبودی میرفت و به قول معروف بدنش روی فرم آمده بود. یک شب وقتی فرهاد خواب بود استخوان های تن و بدنش زبان باز کردند و تصمیم گرفتند با گامی دامی ورزش دوست کمی درد دل کنند !
نگرانی گامی دامی:
آنها نگران بودند که اگه فرهاد ورزش و نرمش را جدی نگیرد درد و ناراحتی سراغ آنان هم بیاید و اوضاع حسابی به هم بریزد.گامی دامی که دلش میخواست به فرهاد کمک کند قول همکاری داد. او در فرصتی مناسب موضوع را با پدر و مادر مطرح کرد .خلاصه همه با همفکری و همکاری تصمیم گرفتند با یک برنامه ریزی ساده کاری کنند که برای فرهاد ایجاد انگیزه کنند .مثلا بابا هر وقت میخواست به حیاط و باغچه رسیدگی کند یا ماشین را تمیز کند از فرهاد کمک می خواست. مامان هم وظیفه آب دادن به گلدان ها و آوردن کیسه های خرید را به پسرش سپرده بود . جمعه ها همگی با هم به پیاده روی در هوای آزاد میپرداختند و کلی با هم وقت می گذراندند .یا به پارک میرفتند و مشغول دوچرخه سواری میشدند.
به معنی واقعی آنها خانوادگی روی به ورزش آورده بودند و همه شاداب و پر انرژی بودند.
گامی دامی از تغییر مثبتی که در خانواده فرهاد ایجاد شده بود احساس لذت و رضایت میکرد و به فکر برگزاری یک مسابقه ورزشی بین بچه های گامبیتی با بچه های زمینی بود!