صفحه نخست
صفحه نخست

بی نظمی و عواقب بد آن در طول زندگی

بی نظمی
بی نظمی

بی نظمی

امروز قرار است “گالی ریزه” دوست گامبیتی لادن از سفرش به سیاره گامبیت برگردد. به همین دلیل لادن با بی صبری  منتظر زنگ پایان مدرسه است تا دوباره دوست گامبیتی اش را ببیند.

“گالی ریزه” هم که حسابی دلش برای همه تنگ شده  بودو با سرعت در حال نزدیک شدن به منزل دوستش بود، ناگهان فکری تمام ذهنش را درگیر خودش کرده بود : ” یعنی ممکن است لادن عادت بد سابقش، بی نظمی را ترک کرده باشد ؟”

خلاصه “گالی ریزه” به مقصد رسید و همین که وارد اتاق لادن شد،با دیدن ریخت و پاش وسایل،لباس ها و لوازم مدرسه، متوجه شد که لادن بی نظمی همیشگی را دارد و برخلاف  قول هایی که داده بود،تغییر نکرده است.ظاهرا او این بی نظمی را دوست دارد !

“گالی ریزه” با قیافه ای گرفته، در گوشه ای نشست .می خواست راهی پیدا کند تا لادن، بی نظمی  را کنار بگذارد. همین طور که در فکر فرو رفته بود، بویی نامطبوع حواسش را جلب کرد.

جیب ای پراز آشغال آدامس

وقتی دقت کرد، دید آن بو، از جیب های کاپشن ،می آید.متاسفانه جیب ها پر بودند از کاغذ شکلات و آدامس و پوست پسته.در جیب دیگر آشغال تراش که از تراشیدن مدادهای رنگی جمع شده بود همراه پوست موزی که لادن ، همه را در جیب هایش جای داده بود، به مشام می رسید وعلاوه بر بی نظمی ، ایجاد آلودگی کرده بود.

“گالی ریزه” که کم کم داشت بدجوری عصبانی میشد، فهمید که باید کاری کند تا این بی نظمی ریشه کن شود.او  که به شدت طرفدار محیط زیست بود،  مناسبترین راه حل  را، قرار دادن دو سطل آشغال برای زباله های تر و خشک، دید.

لباس کثیف

کمی آنطرف تر ،”گالی ریزه”،چشمش به پیراهن قیمه  قورمه ای لادن افتاد.مگر میشود! این پیراهن قبلا گل گلی بود،چرا اینطوری شده است؟ حالا پر شده از لکه های گوناگون،معلوم است که لادن این هفته غذاهایی مانند قورمه سبزی، عدس پلو،قیمه و ماکارونی خورده و با بی نظمی تمام ،همه را روی لباسش ریخته است.

این یکی را ببین که پر از لکه های سس قرمز شده است،این هم به دلیل این است که زمان غذا خوردن باید به ظرف غذا نگاه کنیم نه اینکه  به  تلویزیون . این طوری هم کم تر سس می خوریم و غذا خوشمزه تر می شود و هم مامان عصبانی نمی شود، که چرا سس اینقدر زود تمام شد!

“گالی ریزه” با صدای بلندی گفت:” خدا حافظ نامرتبی” ، من با فکر که دارم لادن را در زمان کوتاهی به آدمی با نظم  و ترتیب، تبدیل می کنم.

بعد از ظهر، وقتی لادن به اتاقش وارد شد ، چند چیز جدید مشاهده کرد.  در گوشه ای دو سطل زباله برای زباله های تر و خشک  دید و همچنین کیسه ای آویزان شده پشت در ، برای لباس هایی که باید شسته شوند.

لادن که خودش هم از این همه بی نظمی خسته شده بود، این تغییرات را با کمال میل پذیرفت و قبول کرد بی نظمی را فراموش کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *